گمشـــــــــــــــده
گمشـــــــــــــــده

گمشـــــــــــــــده

هرگز نخواب کوروش

هرگز نخواب کوروش!

دارا جهان ندارد!

سارا زبان ندارد!

رستم در این هیاهو گرز گران ندارد!

روز وداع خورشید زاینده رود خشکید!

زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد!

بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند!

گویی ک ارش ما تیر و کمان ندارد!

دریای مازنی ها بر کام دیگران شد!

دارا کجای کاری؟

دزدان سرزمینت بر بیستون نوشتند اینجا "خدا" ندارد!

هرگز نخواب کوروش ای مهر اریایی!

بی نام تو دیگر وطن نام و نشان هم ندارد...!

بوسه

روزی مردی از کنار ساحل گذشت!

کودکی را دید ک دستانش را از اب پر می کند و انگاه تا نزدیک لبانش می اورد و بعد از چندی دستانش را از اب خالی کرده و دوباره این کار را تکرار میکند!

مرد نزدیک کودک رفت و گفت:مگر نمی دانی اب دریا شور است؟چگونه میتوانی انرا بنوشی؟ایا شوری انرااحساس نمیکنی؟

کودک ک از نادانی مرد متعجب شده بود گفت: مگر نمیدانی کار های کودکان در نظر بزرگسالان عجیب است؟

مرد پاسخ داد:بلی.کودک ادامه داد من فقط در حال بوسیدن دریا هستم!

این ها اشکهایی هستند ک ابر ها در فراغ گلها روی زمین ریخته اند!

می بینی!

انقدر گریسته اند  که هم گلها را نابود کرده اند و هم خودشان را!

ابر ها عاشقان واقعی اند!

ایا باز هم فکر میکنی این اب شور است!

مرد ک از حرف خود پشیمان شده بود سکوت کرد و از انجا دور شد!                       

پایان

ازهیاهوی واژه ها خسته ام!

من سکوتم را از اوراق سپید اموختم!

ایا  سکوت روشن ترین واژه ها نیست؟

همیشه در خلوت مرگ را مجسم دیده ام!

ایا مرگ خونسرد ترین واژه ها نیست؟

تا چشم گشودم از چشم زندگی افتادم!

شبی شاید امشب زیر نور یک واژه خواهم نشست!

نام خونسرد معشوقه ام بر حواس پنج گانه ام!

و همزمان پایین اخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت: پایان!

خسته ام

دیگر حتی سراب خوشی را نمیبینم!

دیگر حتی از نزدیک اشیانه را نمیشناسم!

زندگی برایم یکنواخت شده و روح زندگی در حادثه تلخ مرگ شوق نابود شده است!

تنهایی و بی کسی وجودم را افسرده کرده است و ب من نای ادامه زندگی نمیدهد!

دیگر تا کی باید تحمل کنم ک قاصدک خوش خبر سالهای دور باز پر پریدن بگیرد!

اخر تا کی باید در خانه تنها ماند و منتظر بازگشت یار شد!

اما افسوس ک همین انتظار هم ب سر نمی اید!

روح نشاط زیر انبوه تلاطم زندگی دفن شده پشتم شکست از خوشی بی نشان!

کاش کسی درکم میکرد و روح خسته ام را شاد!

کاش کسی برای تنهایی ام گریه و بر روح ازرده ام کاری میکرد مرا از خانه نشینی و تنهایی نجات میداد و درکم میکرد!

افسوس که ن یار چنین است و ن دنیا...!