گمشـــــــــــــــده
گمشـــــــــــــــده

گمشـــــــــــــــده

ساده

من چه ساده ام! و از صداقت سرشار...!
اما...
دنیا پر از ریا ودروغ!و مرا نیز اینگونه می خواهد...
امروز بر سادگی خود گریستم...و یا نه...خندیدم!
وقتی دیدم چه راحت به اتهام ساده دلی دل دیگری را رنجاندم...
ایا گناه از من بود که بی ریا بودم؟....یا نه....!
یا گناه از نگاه دیگران است ک مرا ریاکار می خواهند...
چگونه تاب اورم این نگاههای سنگین را...
می گریزم و خودم را تنها می یابم...
در تنهایی غرق سکوت می شوم...
سکوتی سنگین ک راه فریاد را بر من می بندد
و چه زجر اور است فریادی که در درون سینه ام حبس شده است...
کاش میمردم!
دیگر طاقت این زندگی را ندارم
کاش می شد امشب ک می خوابم دیگر بیدار نمی شدم...!