روزی مردی از کنار ساحل گذشت!
کودکی را دید ک دستانش را از اب پر می کند و انگاه تا نزدیک لبانش می اورد و بعد از چندی دستانش را از اب خالی کرده و دوباره این کار را تکرار میکند!
مرد نزدیک کودک رفت و گفت:مگر نمی دانی اب دریا شور است؟چگونه میتوانی انرا بنوشی؟ایا شوری انرااحساس نمیکنی؟
کودک ک از نادانی مرد متعجب شده بود گفت: مگر نمیدانی کار های کودکان در نظر بزرگسالان عجیب است؟
مرد پاسخ داد:بلی.کودک ادامه داد من فقط در حال بوسیدن دریا هستم!
این ها اشکهایی هستند ک ابر ها در فراغ گلها روی زمین ریخته اند!
می بینی!
انقدر گریسته اند که هم گلها را نابود کرده اند و هم خودشان را!
ابر ها عاشقان واقعی اند!
ایا باز هم فکر میکنی این اب شور است!
مرد ک از حرف خود پشیمان شده بود سکوت کرد و از انجا دور شد!
خیلی ناز بود
ممنونم
سلام واقعا این مطلبتون عالی بود من که خیلی خوشم اومد
سلام ممنونم از اظهار نظرتون.قابل نداشت
در زندگی ات سه چیز را تجربه کن
دوست داشتن را برای تجربه
عاشق شدن را برای هدف
فراموش کردن را برای قبول واقعیت [گل][گل]
ممنون لایک!!
